یک حرف وتنهایی می شکند دل مرا
شب های دراز را با بغض در خیابان های شهر سپری میکنم یک حرف و تنهایی دل میشکند مرا نفسم میگیرد از هوس های مردم از بوی شهوت هایشان هی بغض میکنم و خیابان ها را طی میکنم اروم از کنار عابرها میگذرم از کنار عابرهای بی تفاوت چفدر دل من سنگین میشود که قدم هایم را از روی نهایی برمیدارم وهیچکسی جز خودم صدای فریادهای درونم را نمیشنود... آه که چه سخت از زندگی کنار مردمی که حتی نسبت به خود بی تفاوتند... و چه سخت است تحمل روزهایی که تورا میگریاند وبه زانو در می اورد و پس از اندکی تامل تورا وادار به تصمیمی نو و زندگی ای جدید میسازد و از ان پس تنها یک چیز برایت مهم است ... اری زندگی .... ان هم زندگی ای که تا دیروز برای اتمامش نذر میکردی و حال برای ادامه اش....
برچسبها: